دليل نوشتن دوباره ام، يك خوابه. خوابي از اتاقهاي تو در تو و راهروهاي تو در تو كه توش گم شدم. هيچكس نبود. هيچ صدايي هم نبود. حتي وقتي كه جيغ زدم.
نور خيلي عجيب بود. هيچ كجا نه پنجره بود، نه چراغ ولي همه جا سفيد بود از نور.
از همه بدتر اين بود كه فكر مي كردم كه اين همون جايي بوده كه هميشه دلم مي خواسته باشم و اونوقتي كه بهش رسيدم تازه فهميدم كه چقدر وحشتناكه.
براي همين بود كه انقدر از سكوت ترسيدم. براي همين دلم نخواست كه ديگه آرزو لعل باشم.
سكوت خيلي ترسناكه. به ترسناكي غم.
نور خيلي عجيب بود. هيچ كجا نه پنجره بود، نه چراغ ولي همه جا سفيد بود از نور.
از همه بدتر اين بود كه فكر مي كردم كه اين همون جايي بوده كه هميشه دلم مي خواسته باشم و اونوقتي كه بهش رسيدم تازه فهميدم كه چقدر وحشتناكه.
براي همين بود كه انقدر از سكوت ترسيدم. براي همين دلم نخواست كه ديگه آرزو لعل باشم.
سكوت خيلي ترسناكه. به ترسناكي غم.