Tuesday, September 17, 2002

يك وبلاگ خيلي عالي پيدا كردم و حسابي داره حسوديم ميشه كه چرا بقيه انقدر با استعدادن و من انقدر خنگم
اون وبلاگ آدرسش اينه : www.mellyjelly.com ولي اگه يادتون رفت من توي لينك هام هم اضافه اش مي كنم
كه همه يادشون باشه كه هميشه بهش سر بزنن. من اولين دفعه كه مي خوندمش انقدر خنديدم كه نزديك بود از رو صندلي بيفتم.

يكي ديگه هم هست كه بد نيست و اسمش هست : invisiblegirl.blogspot.com ولي اونقدر ها هم عالي نيست. فقط چيزيش كه خوب
بود يك چيزي بود كه در مورد رقص نوشته بود. بعدا من هم در مورد رقص مي نويسم.

يك پيغام هم براي سيمين :‌ببين ده هزار تومنت رو آماده كن. امروز رفتم اسپري رنگ خريدم و همين امشب مي رم روي خونه شون مي نويسم نسترن گوز است.
ده هزار تومن آماده كن كه همين امشب شرط رو مي برم. بجاي ده هزار تومن يك تي شرت خوب هم قبوله.

Sunday, September 15, 2002

بعضي وقتها فكر مي كنم كه كاشكي مسيحي بودم. نه بخاطر حجاب. به خاطر اعتراف.
فكر مي كنم كه اگه مي شد بعضي وقتها آدم همه چيز رو درباره خودش به كسي بگه، چقدر راحت ميشه.

به خاطر يك چيز ديگه هم ميسحيت رو دوست دارم :‌ موسيقي. مقايسه كنين نوجه رو با ركوئيم تا بفهمين چي مي گم.
حالا كه اينو گفتم يه چيز ديكه هم بگم :‌خيلي خيلي خيلي ركوئيم موتزارت رو دوست دارم و شايد اگه قرار باشه يك آهنگ
رو هر روز تا آخر عمرم روزي ده بار گوش كنم و ازش خسته نشم، همين ركوييم است. انگار هر چيزي كه مي خوام بگم
يك بهش فكر مي كنم توش هست.