اول از همه امروز يك حمله قصار بشنويد در مورد زندگي و بعد براتون يك داستان مستند تخيلي تعريف مي كنم .
جمله قصار :
زندگي كوفت است.
داستان مستند تخيلي:
--------------------------------------------------------
زمان - مدتي بعد از حمله آمريكا به عراق و يك روز بعد از حمله آمريكا به ايران.
مكان - محل كار من
بازيگران :- من و رئيس
من :قيافه معصوم و بي خيال
رئيس :يك زالو كه بوسيله شلاق از من كار مي كشد و ماهي يك ريال حقوق مي دهد.
---------------------------------------------------------
رئيس :خب بچه ها ما الان در حال جنگ هستيم و ديگه هيشكي نه خونه مي سازه نه پل. شركت تعطيله.
من :پس اقلا حقوق هاي عقب افتاده ما رو بده.
رئيس : نمي دم.
من :تو رو خدا
رئيس : برو بابا من اگه مي خواستم حقوق بدم كه زمان صلح مي دادم.
من :آخه من دو ماه حقوق طلب دارم ميشه دو ريال.
رئيس :برو هر وقت معلوم شد تو مملكت كي به كيه بيا.
بيست سال بعد.
من :رئيس من اومدم اون دو ريال حقوقم رو بگيرم.
رئيس :ولي تو اين مملكت كه هنوز معلوم نيست كي به كيه.
من :تقصير من چيه ؟
رئيس :حرف مرد حرف اوله برو همون وقتي كه گفتم بيا.
چند هزار سال بعد، چند دقيقه مانده به قيامت
يكي از نوه هاي نوه هاي من: من اومدم حقوق مادربزرگ مادربزرگم رو بگيرم
يكي از نوه هاي نوه هاي رئيس :منظورت اينه كه تو مي توني بگي تو اين مملكت كي به كيه ؟
نوه نوه من :نه ! هر كي هم كه ادعا كنه مي تونه بگه دروغگوئه.
نوه نوه رئيس :خب همين ديگه.
پايان داستان مستند تخيلي
-----------------------------------------------------------
نتيجه اخلاقي : آقاي بوش تو رو خدا صبر كن من حقوق بگيرم بعد حمله كن.
جمله قصار :
زندگي كوفت است.
داستان مستند تخيلي:
--------------------------------------------------------
زمان - مدتي بعد از حمله آمريكا به عراق و يك روز بعد از حمله آمريكا به ايران.
مكان - محل كار من
بازيگران :- من و رئيس
من :قيافه معصوم و بي خيال
رئيس :يك زالو كه بوسيله شلاق از من كار مي كشد و ماهي يك ريال حقوق مي دهد.
---------------------------------------------------------
رئيس :خب بچه ها ما الان در حال جنگ هستيم و ديگه هيشكي نه خونه مي سازه نه پل. شركت تعطيله.
من :پس اقلا حقوق هاي عقب افتاده ما رو بده.
رئيس : نمي دم.
من :تو رو خدا
رئيس : برو بابا من اگه مي خواستم حقوق بدم كه زمان صلح مي دادم.
من :آخه من دو ماه حقوق طلب دارم ميشه دو ريال.
رئيس :برو هر وقت معلوم شد تو مملكت كي به كيه بيا.
بيست سال بعد.
من :رئيس من اومدم اون دو ريال حقوقم رو بگيرم.
رئيس :ولي تو اين مملكت كه هنوز معلوم نيست كي به كيه.
من :تقصير من چيه ؟
رئيس :حرف مرد حرف اوله برو همون وقتي كه گفتم بيا.
چند هزار سال بعد، چند دقيقه مانده به قيامت
يكي از نوه هاي نوه هاي من: من اومدم حقوق مادربزرگ مادربزرگم رو بگيرم
يكي از نوه هاي نوه هاي رئيس :منظورت اينه كه تو مي توني بگي تو اين مملكت كي به كيه ؟
نوه نوه من :نه ! هر كي هم كه ادعا كنه مي تونه بگه دروغگوئه.
نوه نوه رئيس :خب همين ديگه.
پايان داستان مستند تخيلي
-----------------------------------------------------------
نتيجه اخلاقي : آقاي بوش تو رو خدا صبر كن من حقوق بگيرم بعد حمله كن.