وقتي بارون مياد همه چي فرق مي كنه. همه چي. من بيشتر سردم ميشه و بيشتر غصه ام مي گيره
Thursday, November 14, 2002
Tuesday, November 12, 2002
«خانوم لطف كنين اين سه تا برگ رو كپي كنين»
من داشتم Mrs. Dalloway مي خوندم از ويرجينيا وولف. وقتهايي كه تلفن زنگ نمي زنه يا نامه و گزارش نبايد تايپ كنم كتاب مي خونم.
وقتي كه رئيس هست به من يا مي گن خانوم يا خانوم لعل. اما وقتي كه نيست همه بهم مي گن آرزو. مسخره است. وقتيكه رئيس نيست از پشت ميزم بلند مي شم و
ميرم روي شوفاژ آتليه مي شينم. اونجا گرمتره.
من داشتم Mrs. Dalloway مي خوندم از ويرجينيا وولف. وقتهايي كه تلفن زنگ نمي زنه يا نامه و گزارش نبايد تايپ كنم كتاب مي خونم.
وقتي كه رئيس هست به من يا مي گن خانوم يا خانوم لعل. اما وقتي كه نيست همه بهم مي گن آرزو. مسخره است. وقتيكه رئيس نيست از پشت ميزم بلند مي شم و
ميرم روي شوفاژ آتليه مي شينم. اونجا گرمتره.